من که کاری به کار کسی نداشتم !انتهای خیابان پاییـزنشسته بودمشعرم را مینوشتماز راه که رسیدی ..اصلا مشخص بودبا قصد و غرض آمدهایحالا خوب شد؟عاشقت شدم …راحت شدی …؟ چیز زیادی از او نمیخواستمگفتم همین قدر بمان که یک خاطره ی کوچک بسازیم،بعد برو...عجله داشت انگار!ساعتش را نگاهی کرد و گفت...خب،بگو خاطره ا,خاطره,میدهد,برای ...ادامه مطلب
حافظه برای عتیقه کردن عشق نیست، برای زنده نگه داشتن عشق است. عشق، در قاب یادها، پرنده ای ست در قفس. عشق طالب حضور است و پرواز، نه امنیت و قاب.چیزهایی را که از کف می روند و باز نمی گردند، حق است که به خاطره تبدیل کنیم و در حافظه نگهداریم... اما نگذاریم که عشق، در حد خاطره، حقیر و مصرفی شود.ترک عشق کن, ...ادامه مطلب