مهربانی از میان خلق دامن چیده استاز تکلف، آشنایی برطرف گردیده استوسعت از دست و دل مردم به منزل رفته استجامهها پاکیزه و دلها به خون غلطیده استرحم و انصاف و مروت از جهان برخاسته استروی دل از قبلهی مهر و وفا گردیده استپردهی شرم و حیا، بال و پر عنقا شده استصبر از دلها چو کوه قاف دامن چیده استنیست غیر از دست خالی پردهپوشی سرو راخار چندین جامهی رنگین ز گل پوشیده استگوهر و خرمهره در یک سلک جولان میکنندتار و پود انتظام از یکدیگر پاشیده استهر تهیدستی ز بی شرمی درین بازارگاهدر برابر ماه کنعان را دکانی چیده استتر نگردد از زر قلبی که در کارش کنندیوسف بیطالع ما گرگ باراندیده استدر دل ما آرزوی دولت بیدار نیستچشم ما بسیار ازین خواب پریشان دیده استبرزمین آن کس که دامان میکشید از روی نازعمرها شد زیر دامان زمین خوابیده استگر جهان زیر و زبر گردد، نمیجنبد ز جاهر که صائب پا به دامان رضا پیچیده است#صائب_تبریزی بخوانید, ...ادامه مطلب