پرچم عشق همین گوشه پیراهن توست

متن مرتبط با «بیا ای یادگارم گروه بحرینی» در سایت پرچم عشق همین گوشه پیراهن توست نوشته شده است

بی عمل مرد به مزدی و جزایی نرسد

  • هر که در عشق نمیرد به بقایی نرسدمرد باقی نشود تا به فنایی نرسدتو به خود رفتی، از آن کار به جایی نرسیدهر که از خود نرود هیچ به جایی نرسددر ره او نبود سنگ و اگر باشد نیزجز گهر از سر هر سنگ به پایی نرسدعاشق از دلبر بی‌لطف نیابد کامیبلبل از گلشن بی گل به نوایی نرسدسعی کردی و جزا جستی و گفتی هرگزبی عمل مرد به مزدی و جزایی نرسدسعی بی عشق تو را فایده ندهد که کسیبه مقامات عنایت به عنایی نرسدهر که را هست مقام از حرم عشق برونگر چه در کعبه نشیند به صفایی نرسدتندرستی که ندانست نجات اندر عشقاینت بیمار که هرگز به شفایی نرسددلبرا چند خوهم دولت وصلت به دعاخود مرا دست طلب جز به دعایی نرسدخوان نهاده‌ست و گشاده در و بی خون جگرلقمه‌ای از تو توانگر به گدایی نرسدابر بارنده و تشنه نشود زو سیرابشاه بخشنده و مسکین به عطایی نرسدسیف فرغانی دردی ز تو دارد در دلمی‌پسندی که بمیرد به دوایی نرسدسیف فرغانی بخوانید, ...ادامه مطلب

  • و روزی غرق خواهی شد در این راه پر از تسلیم!

  • آدما معمولا فکر میکنن که نقاط عطف زندگیشون اونجاهاییه که تصمیم های سرنوشت ساز میگیرن. فکر میکنن اونجاهایی که بین یه دو راهی مهم قرار میگیرن، تصمیمی که گرفته میشه، خیلی مهمه و بود و نبود زندگیشون به اون تصمیم بستگی داره و خیلی دقت میکنن تا درست انتخاب کنن. اما غافل از اینکه اینجوری نیست!تصمیم های سرنوشت ساز رو همون موقعی میگیریم، که اصلا برامون مهم نیست. همون موقعی که دو راهی رو حس نمیکنیم یا نمیبینیم. همون لحظاتی که به سادگی از کنارشون عبور میکنیم. بعد خودمون رو گول می زنیم و فکر میکنیم اینجا جای تصمیم گرفتن نیست. چون تصمیم رو نمیبینیم!همون موقعی که باید گوشی رو بزاری کنار و روی پروژه ات تمرکز کنی. همون موقعی که باید شیرینی دومت رو نخوری و به فکر قند خون و اضافه وزنت باشی. همون موقعی که باشگاه رو میپیچونی و میری قهوه خونه. همون لحظاتی که باید درس بخونی اما میگیری میخوابی. تمام این تصمیمات کوچیک و بی اهمیت، ذره ذره کنار هم جمع میشن و در تو عادت و شخصیت و رفتاری رو به وجود میارن که بعد ها دقیقا سر دو راهی هایی که فکر میکنی مهمن و ارزشمند، باعث میشن تو تصمیمی بگیری که درست نیست یا چاره ای جز اون نداری! پسری که عادت کرده به چشم چرانی، کم کم تنوع طلب میشه و بجای انتخاب فرد درست و مناسب خودش، دنبال اندام مناسب میگرده، و بعد دقیقا همونجایی که باید همسرش رو انتخاب کنه، کسی رو انتخاب میکنه که بتونه راضیش کنه. فقط بخاطر چی؟ شاید چون اندام و ظاهرش مناسبه! چون دیگه ظاهر معمولی یه دختر راضیش نمیکنه و اخلاق و شخصیت اون دختر در درجه اهمیت کمتری براش قرار گرفته. انتخاب میکنه و فردا به مشکل میخوره و میبینه با یه آدم خیانتکار و هوسباز همخونه شده. کجا تصمیم گرفت که با همچین آدمی زندگی کنه؟, ...ادامه مطلب

  • به این سادگی ها نیست!

  • گاهی لازمه یه عمر بگذره تا قلق زندگی کردن دستت بیاد، بعد بیای از اول شروع کنی و زندگی رو با علم به دست اومده ات زندگی کنی! اما این یه عیب بزرگ داره، اونم اینه که ما فقط یه بار زنده ایم! چقدر از حرفا رو نگفتیم، چون احساس میکردیم گفتنش سخته، ناممکنه، پر از احتمالات مختلفه! چه کارهایی که باید انجام میدادیم اما ندادیم چون احساس میکردیم شکست میخوریم، نمی رسیم، نمی تونیم!من دارم کم کم از ترسام عبور میکنم. حرفایی رو زدم که می ترسیدم از گفتنشون. میترسیدم قضاوت بشم، شکست بخورم، بهم بخندن، دستم بندازن، یا شاید عیبه، زشته! اما.... بعد از گفتنشون، انگار یه کوه رو از روی دوشم برداشتن! راحت شدم. انگار یه بغض گلوگیری رو بعد از سالها قورت داده باشم و تماااااام...چی شد؟ دارم زدن، تیربارانم کردن، کشتنم؟ نه... هیچکدوم از چیزایی که فکر میکردم اتفاق بیفته، اتفاق نیفتاد! برعکس دریچه های جدیدی از زندگی به روم باز شد. احساس کردم بزرگ تر شدم، قوی تر شدم... بعدش با خودم گفتم: فقط همین؟! یعنی این همه اون چیزی بود که ازش میترسیدم؟!باور نمیکنی، زندگی ساده تر از اون چیزیه که فکر میکنی. اینقدر برای خودت با احتمالات نیومده، سختش نکن! بخوانید, ...ادامه مطلب

  • در کار جنون لیکن، مشهور بیابانم

  • من هیچ نمی دانم، من هیچ نمی خوانمغیر از تو نمی خوانم، غیر از تو نمی دانمبشناسدم أر گلبن، بلبل که خیال توگل ریخته تا دامن، از چاک گریبانمبا یاد تو در صحرا، درد دل خود گفتماز عشق تو ای جانم با سنگ و خس ای جانماین سکته ی شعر من، عمدی ست که می دانمآری سخن از عشق است، بیدل من نالانمگر پرده فرو افتد، پندار نخواهد ماندچون روز همه بینند در بندم و بریانم در فن هنر هر چند، گمنام ده و شهرمدر کار جنون لیکن، مشهور بیابانمای سرو گل اندامم، ای رایحه ی جانمگفتم که به کوی تو دلباخته می مانمهر دم به سرم دارم تا وصف تو را گویموصف تو چه سان ای جان؟ وین ذهن پریشانم! وصف تو به سر پختن، هرگز نتوان گفتن!وصف تو ز دل باید، هم سینه ی سوزانمهر بیت غزل یکسو، افتاد «خراباتی»بنگر دل شیدا را، اشک و لب خندانم محمدکریم نقده دوزان "خراباتی" شعر ارسالی شما بخوانید, ...ادامه مطلب

  • و خداوند برای تماشای تو مرا آفرید

  • 1)تنهاییکلید خانه را داردهر وقت نیستیبه سراغم می آید. 2) دلتنگی شبیه تو نیستگاه و بیگاه در میزندهر جا دلش خواست مینشیندو با حسادت عجیبیدرباره تو حرف میزند...3) پرندگان از این دشت رفته اندتنها یکی ماندهخیال تو! 4) مرا «دنیا» صدا کن!در منهزار تولد ناتمام استبی شمارراه نرفته ...5) و خداوندبرا, ...ادامه مطلب

  • این چشم بسته ، بستر باران نمی شود

  • چهارشنبه, ۳۱ فروردين ۱۴۰۱، ۰۷:۰۲ ق.ظ حصار آسمان با اضطراب ، رفتنت آسان نمی شودراحت برو نترس زمستان نمی شودتا چشم بسته ام تو برو ، قول می دهماین چشم بسته ، بستر باران نمی شودطوری خراب گشته دل من که بیش از این با صد هزار زلزله ویران نمی شوداین قلب خسته در تب انبوه خاطرات بی تو حریف غربت تهران نمی شو, ...ادامه مطلب

  • به رغم آن که نبودی، همیشه پایِ تو ماندم

  • بگو چرا بنویسم به دفتری که ندارمهنوز هم غزل از حال بهتری که، ندارم غم آنچنان نفسم را گرفته‌است که اینکامید بسته‌ام اما، به ساغری که ندارم دلم هوای تو دارد ولی چگونه ببندمهزار نامه به پای کبوتری که، ندارم؟ به رغم آن که نبودی،, همیشه, پایِ تو ماندم,که سخت مؤمنم اما، به باوری که ندارم اگرچه بافتنی نیست راه ِتا تو رسیدنبه جز خیال، ولی کار ِدیگری که ندارم شبیه ابر بهاری، دلم عجیب گرفتهکجاست شانه ی امن ِبرادری که ندارم؟ #سجاد_رشیدی_پور, ...ادامه مطلب

  • هر وقت دیدی تاخیر افتاد، پشت در بایست!

  • من دم در ایستاده بودم نه در را می‌زدم و نه می‌‌رفتم. گفت خوب کاری کردی. راه همین است. هر وقت دیدی تاخیر افتاد پشت در بایست. مبادا در را بزنی. در را نزنید و دور هم نروید. مبادا ول کنی بروی و بگویی چیزی, ...ادامه مطلب

  • آن لحظه‌ای که تو را به نام می‌نامیدم

  • هلیا!من هرگز نخواستم که از عشق، افسانه‌ای بیافرینم؛باور کن!من می‌خواستم که با دوست داشتن زندگی کنم – کودکانه و ساده و روستایی.من از دوست داشتن فقط لحظه‌ها را می‌خواستم.آن لحظه‌ای که تو را به نام می‌نا, ...ادامه مطلب

  • نخستین سنگِ بنای معبد از فروترین سنگِ شالوده آن فراتر نیست

  • هر گاه روح تو بر باد سرگردان شود، آنگاه است که تنها و بی یاور، به دیگران آزار می رسانی و نیز به خویشتن!و از برای این آزار، تو را باید که دَرِ راستکاران را بکوبی و برای چندی پاسخی نشنوی.همچون دریاست خو, ...ادامه مطلب

  • بکن معامله‌ای وین دل شکسته بخر

  • به جان خواجه و حق قدیم و عهد درستکه مونس دم صبحم دعای دولت توست سرشک من که ز طوفان نوح دست بردز لوح سینه نیارست نقش مهر تو شست بکن معامله‌ای وین دل شکسته بخرکه با شکستگی ارزد به صد هزار درست زبان مور به آصف دراز گشت و رواستکه خواجه خاتم جم یاوه کرد و بازنجست دلا طمع مبر از لطف بی‌نهایت دوستچو لاف عشق زدی سر بباز چابک و چست به صدق کوش که خورشید زاید از نفستکه, ...ادامه مطلب

  • کاج اگر‌ می کاشتم شاید خزانم این نبود

  • گر تو از من دل نمی کندی جهانم این نبودیا اگر بود انتهای داستانم این نبود ابرهای تیره چشم انداز صبح من شده استآفتابم مانده بودی، آسمانم این نبود رنگ و بوی گل مرا از فکر فردا دور کردکاج اگر‌ می کاشتم شاید خزانم این نبود در غمت می سوزم و تنها صبوری می کنم کاش در دنیا خدایا امتحانم این نبود "دل بریدن گاه تنها راه عاشق ماندن است"بی وفا پیش از تو حرف "دوستانم" این, ...ادامه مطلب

  • چجور آب و صابون بیاریم روتونو بشورین؟

  • من آدم سیاسی ای نیستم. اما به عنوان یک ایرانی صاحب رای، مسئولم از سیاست سر در بیاورم تا با رای غلط خود آینده کشورم را با بی تدبیری خراب نکنم! علی الخصوص این پست را در حصار آسمان منتشر کردم تا بدانید هر کسی که هستید، از دکتر و روانشناس گرفته تا کارگر و خیاط و شاعر، در برابر کشور خود مسئولیتی دارید و آن افزایش آگاهی است. آگاهی ای که اگر نباشد، مانند جمع حاضر د, ...ادامه مطلب

  • با سوادی که ندارم، به تو ایمان دارم

  • ... وای! شب‌گریه اگر جای من آرامت کردآه! اگر آینه تلقین بکند، من خوبم! نگرانم که پیامی ندهی صبح شودای به‌هم ریختنت ساعتِ خوابآشوبم! من خرابِ تواَم ای لذّتِ مشروع و هنوزحدّ ندارد به من این مستیِ نامشروبم جرعه‌ای خواستم از یادِ تو بیرون بروماز تب و تابِ تو انداخت به تاب و توبم! با سوادی که ندارم، به تو ایمان دارمتو ببخشا به مسلمانیِ نامکتوبم... #حوت#مهدی_فرجی[, ...ادامه مطلب

  • تمامِ این سال ها می توانستم نمانم

  • تمامِ این مدت می توانستمعاشقِ هر رهگذری که می آیدبشومو هیچ خیالی هم از تودر سرم نپرورانممن می توانستمدوست داشتن رانکِ زبانم بنشانمو با هر لبخندیدهان باز کنم و بگویم:راستی! من دوستت دارم من می توانستم دلم راتکه تکه کنم و هر تکه اش راجایی جای بگذارم!می بینی؟ من می توانستمنغمه ی عاشقم عاشقم رادور تا دورِ این دنیارقصان زمزمه کنماما تو لعنت به این تو!که هرکه هم ک, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها