قسم بر حزن و غم اندوه و ماتمنخوردم آب خوش اندر حیاتمنمی دانم چرا اینگونه خستهبجانم افعی غم هاله بستهز دست چرخ گردون رنج بسیارکشیدم بی کس و بی یار و غمخوارهزاران تازیان از دست تقدیردو چندان خوردم از هر جرم و تقصیرنپیمودم ره و راهم دراز استتمام هستم از روی نیاز استغریب و بی کس و تنهای تنهابه اشکم می نویسم مثنوی هاندیدم همچو خود ویرانه ای رادل بشکسته و دیوانه ای راکجایم می بری ای یار ای یارکه کردی اینچنینم زار و بیمارتو می دانی که من مست و خرابمکه بیتو در تب و در پیچ و تابمکنون افتاده ام از دست و از پایسرا پا آتشم اینک به هر جایمرا اول مجازاتم نمودندسپس وادار بر جرمم نمودند«خراباتی» دلی پر درد داردچرا یا رب چنین خود را ستودند؟ #محمد_کریم_نقده_دوزانشعر ارسال شما بخوانید, ...ادامه مطلب
و یک حقیقت ساده و البته تلخی که شخصا به آن رسیده ام این است،خاطراتی که ما از آدم ها داریم، بسیار بیشتر از حضور واقعی آنهاست در زندگی ما!یک دیگ گذاشته ایم وسط و او را انداخته ایم درون دیگسپس هر چه با ا, ...ادامه مطلب
توقع خوب بودن در تمام لحظه ها را از کسی نداشته باش.توقع آرام بودن و خوش رفتار بودن.حق اشتباه را به تمام آدم ها بده.حق بد رفتاری، تندی، و عصبانیت!حق اشتباهات کوچک، بزرگ و حتی جبران ناپذیر!واقعیت اینگونه است که رفتار آدم ها به مرور اتفاقاتی که برایشان می افتد تغییر میکند.به مرور درد ها و سختی ها و رنج های کوچک و بزرگی که زندگی به آن ها تحمیل میکند.مثلا تو نمید, ...ادامه مطلب
تمامِ این مدت می توانستمعاشقِ هر رهگذری که می آیدبشومو هیچ خیالی هم از تودر سرم نپرورانممن می توانستمدوست داشتن رانکِ زبانم بنشانمو با هر لبخندیدهان باز کنم و بگویم:راستی! من دوستت دارم من می توانستم دلم راتکه تکه کنم و هر تکه اش راجایی جای بگذارم!می بینی؟ من می توانستمنغمه ی عاشقم عاشقم رادور تا دورِ این دنیارقصان زمزمه کنماما تو لعنت به این تو!که هرکه هم ک, ...ادامه مطلب
نه تو را از مننه مرا ز تو می توان گرفتمگر می شود بوی عطر را از گل گرفت؟مگر می شود طراوت را از باران گرفت؟اگر هم بشود، دیگر هیچ کدام تعریف نخواهند شدگل را با عطرش می شناسند و باران را با طراوتش ...و من را با تومگر جز تو، کس دیگری مقصد و مقصود رازهای م, ...ادامه مطلب