مهربانی از میان خلق دامن چیده استاز تکلف، آشنایی برطرف گردیده استوسعت از دست و دل مردم به منزل رفته استجامهها پاکیزه و دلها به خون غلطیده استرحم و انصاف و مروت از جهان برخاسته استروی دل از قبلهی مهر و وفا گردیده استپردهی شرم و حیا، بال و پر عنقا شده استصبر از دلها چو کوه قاف دامن چیده استنیست غیر از دست خالی پردهپوشی سرو راخار چندین جامهی رنگین ز گل پوشیده استگوهر و خرمهره در یک سلک جولان میکنندتار و پود انتظام از یکدیگر پاشیده استهر تهیدستی ز بی شرمی درین بازارگاهدر برابر ماه کنعان را دکانی چیده استتر نگردد از زر قلبی که در کارش کنندیوسف بیطالع ما گرگ باراندیده استدر دل ما آرزوی دولت بیدار نیستچشم ما بسیار ازین خواب پریشان دیده استبرزمین آن کس که دامان میکشید از روی نازعمرها شد زیر دامان زمین خوابیده استگر جهان زیر و زبر گردد، نمیجنبد ز جاهر که صائب پا به دامان رضا پیچیده است#صائب_تبریزی بخوانید, ...ادامه مطلب
قسم بر حزن و غم اندوه و ماتمنخوردم آب خوش اندر حیاتمنمی دانم چرا اینگونه خستهبجانم افعی غم هاله بستهز دست چرخ گردون رنج بسیارکشیدم بی کس و بی یار و غمخوارهزاران تازیان از دست تقدیردو چندان خوردم از هر جرم و تقصیرنپیمودم ره و راهم دراز استتمام هستم از روی نیاز استغریب و بی کس و تنهای تنهابه اشکم می نویسم مثنوی هاندیدم همچو خود ویرانه ای رادل بشکسته و دیوانه ای راکجایم می بری ای یار ای یارکه کردی اینچنینم زار و بیمارتو می دانی که من مست و خرابمکه بیتو در تب و در پیچ و تابمکنون افتاده ام از دست و از پایسرا پا آتشم اینک به هر جایمرا اول مجازاتم نمودندسپس وادار بر جرمم نمودند«خراباتی» دلی پر درد داردچرا یا رب چنین خود را ستودند؟ #محمد_کریم_نقده_دوزانشعر ارسال شما بخوانید, ...ادامه مطلب
چهارشنبه, ۲۸ ارديبهشت ۱۴۰۱، ۰۱:۳۸ ب.ظ حصار آسمان حسرتی بود دلم، حیف که آغاز نشدماند بر شاخه ی ترسویی و پرواز نشدماند در کودکی شرم و هی بازی کردخواست هی قهر کند، بغض کند، ناز نشدمثل صندوقچه ای حرف دلم پنهان بوددر گوشی به همه گفتمش و راز نشدعشق، مثل همه یکبار سراغم آمدماند در حنجره، پرپر شد و آواز نشدعمری از درد، غزل گفتم و در چشم همهجز همین آدمک قافیه پرداز نشدمن همان پنجره ی رو به خیابان بودمکه شبی بسته شد و رو به کسی باز نشد#مهدی_فرجی بخوانید, ...ادامه مطلب
رفت آن سوار کولی، با خود تو را نبردهشب مانده است و با شب، تاریکی فشردهکولی کنار آتش رقص شبانهات کو؟شادی چرا رمیده؟ آتش چرا فسرده؟خاموش مانده اینک، خاموش تا همیشهچشم سیاه چادر، با این چراغ مردهرفت آنکه پیش پایش، دریا ستاره کردیچشمان مهربانش، یک قطره ناستردهدر گیسوی تو نشکفت، آن بوسه لحظهلحظهاین شب نداشت ــ آری ــ الماس خردهخردهبازیکنان ز گویی، خون میفشاند و میگفتروزی سیاهچشمی، سرخی به ما سپردهمیرفت و گرد راهش، از دود آه تیرهنیلوفرانه در باد، پیچیده تاب خوردهسودای همرهی را، گیسو به باد دادیرفت آن سوار با خود، یک تار مو نبرده#سیمین_بهبهانی بخوانید, ...ادامه مطلب
پنجشنبه, ۲۵ فروردين ۱۴۰۱، ۰۶:۲۶ ب.ظ حصار آسمان خواب دیدم که زِ تو آمده بر دل خبریاشک را پسزده چشمم، به هوای نظریخواب دیدم که برای غمِدل چاره شدیآمدی تا نَرَود، جان به خیالِ دگریمن و احوالِ نهچندانخوش و بیسامانممنتظر، تا برسد بر شبِ ماهم سحریخوابدیدم که بهتو تکیه بدادهست غزلتو ولی در پ, ...ادامه مطلب
و یک حقیقت ساده و البته تلخی که شخصا به آن رسیده ام این است،خاطراتی که ما از آدم ها داریم، بسیار بیشتر از حضور واقعی آنهاست در زندگی ما!یک دیگ گذاشته ایم وسط و او را انداخته ایم درون دیگسپس هر چه با ا, ...ادامه مطلب
هلیا!من هرگز نخواستم که از عشق، افسانهای بیافرینم؛باور کن!من میخواستم که با دوست داشتن زندگی کنم – کودکانه و ساده و روستایی.من از دوست داشتن فقط لحظهها را میخواستم.آن لحظهای که تو را به نام مینا, ...ادامه مطلب
به جان خواجه و حق قدیم و عهد درستکه مونس دم صبحم دعای دولت توست سرشک من که ز طوفان نوح دست بردز لوح سینه نیارست نقش مهر تو شست بکن معاملهای وین دل شکسته بخرکه با شکستگی ارزد به صد هزار درست زبان مور به آصف دراز گشت و رواستکه خواجه خاتم جم یاوه کرد و بازنجست دلا طمع مبر از لطف بینهایت دوستچو لاف عشق زدی سر بباز چابک و چست به صدق کوش که خورشید زاید از نفستکه, ...ادامه مطلب
پیشِ سازِ تو من از سِحر سخن دم نزنمکه زبانی چو بیان تو ندارد سخنم ره مگردان و نگه دار همین پرده ی راستتا من از راز سپهرت گرهی باز کنم صبر کن ای دل غمدیده که چون پیر حزینعاقبت مژده ی نصرت رسد از پیرهنم چه غریبانه تو با یاد وطن می نالیمن چه گویم که غریب است دلم در وطنمشعر من با مدد ساز تو آوازی داشتکی بود باز که شوری به چمن در فکنمهمه مرغان هم آواز پراکنده شدن, ...ادامه مطلب
اگر مرا دوست داری به من بگو. اگر دلتنگم هستی، دلتنگی ات را با دو قطره اشک یا کلامی لرزان به من بفهمان. یا اصلا بگو. بگو دلتنگم هستی. تو به من بگو دوستم داری و بعد برو آن سوی کره زمین و دیگر نیا! اصلا هر کجا دوست داری برو. فقط اگر هنوز هم احساسی در سینه ات هست، از من دریغش مکن.عزیز من! تو نمیدانی بی حاصلی چقدر سخت است. تو نمیدانی درخت بی ثمر نشاندن یعنی چه! ب, ...ادامه مطلب
توقع خوب بودن در تمام لحظه ها را از کسی نداشته باش.توقع آرام بودن و خوش رفتار بودن.حق اشتباه را به تمام آدم ها بده.حق بد رفتاری، تندی، و عصبانیت!حق اشتباهات کوچک، بزرگ و حتی جبران ناپذیر!واقعیت اینگونه است که رفتار آدم ها به مرور اتفاقاتی که برایشان می افتد تغییر میکند.به مرور درد ها و سختی ها و رنج های کوچک و بزرگی که زندگی به آن ها تحمیل میکند.مثلا تو نمید, ...ادامه مطلب
دنبال من میگردی و حاصل ندارداین موج عاشق کار با ساحل ندارد باید ببندم کوله بار رفتنم رامرغ مهاجر هیچ جا منزل ندارد من خام بودم، داغ دوری پخته ام کردعمری که پایت سوختم قابل ندارد من عاشقی کردم تو اما سرد گفتی:از برف اگر آدم بسازی دل ندارد باشد ولم کن باخودم تنها بمانمدیوانه با دیوانه ها مشکل ندارد وقتی که حق دل نداری میهمانیمهمان که جایی حق آب و گل ندارد شاید به سرگردانی ام دنیا بخنددموجی که عاشق میشود ساحل ندارد #مهدی_فرجی, ...ادامه مطلب
تمامِ این مدت می توانستمعاشقِ هر رهگذری که می آیدبشومو هیچ خیالی هم از تودر سرم نپرورانممن می توانستمدوست داشتن رانکِ زبانم بنشانمو با هر لبخندیدهان باز کنم و بگویم:راستی! من دوستت دارم من می توانستم دلم راتکه تکه کنم و هر تکه اش راجایی جای بگذارم!می بینی؟ من می توانستمنغمه ی عاشقم عاشقم رادور تا دورِ این دنیارقصان زمزمه کنماما تو لعنت به این تو!که هرکه هم ک, ...ادامه مطلب
پس از آن غروبِ رفتن، اولین طلوع من باشمن رسیدم رو به آخر، تو بیا شروعِ من باش شبو از قصه جدا کن، چکه کن روو باور منخط بکش روو جای پای گریه های آخرِ من اسمتو ببخش به لبهام، بی تو خالیه نفس هامقد بکش روو باور من، زیر سایه بون دست هام خواب سبز رازقی باش، عاشق همیشگی باشخسته ام از تلخی شب، تو طلوع زندگی باش من پر از حرف سکوتم، خالی ام! روو به سقوطمبی و تو آبیِ ع, ...ادامه مطلب
بحثمان که میشدحرفهاى دلمان رابه زبانِ آهنگ براى یکدیگر میفرستادیممن با ترانه هاى انتخابى ام تصدقش میرفتم واو تا میتوانست ناز میکرد...آنقدر این بازىِ شیرین ادامه داشت تا مجبور میشدم برایش بنویسم:+آشتى؟-آشتىهمیشه بحث کردن مشکل را حل نمیکندگاهى باید حرف, ...ادامه مطلب