پرچم عشق همین گوشه پیراهن توست

متن مرتبط با «حق الناس همیشه پول نیست گاهی دل است» در سایت پرچم عشق همین گوشه پیراهن توست نوشته شده است

هنر در فاصله هاست

  • خوبِ من، هنر در فاصله هاست...زیاد نزدیک به هم می سوزیم و زیاد دور از هم یخ می زنیم.تو، نباید آن کسی باشی که من می خواهمو من نباید آنکسی باشم که تو می خواهی!کسی که تو از من می خواهی بسازییا کمبودهایت هستند یا آرزوهایتمن باید بهترین خودم باشم برای توو تو باید بهترین خودت باشی و بشوی برای منخوب ِ من، هنرِ عشق در پیوند تفاوت هاستو معجزه اش نادیده گرفتن کمبودها...تمام غصه ها از همان جایی آغاز می شوندکه، ترازو بر می داری می افتی به جان دوست داشتنتاندازه می گیری!حساب و کتاب می کنی!مقایسه می کنی!و خدا نکند حساب و کتابت برسدبه آنجا که زیادتر دوستش داشته ایکه زیادتر گذشته ایکه زیادتر بخشیده ایبه قدر یک ذرهیک ثانیه حتی!درست از همانجاست که توقع آغاز می شودو توقع آغاز همه ی رنج هاستزندگی ست دیگر...همیشه که همه رنگ‌هایش جور نیستهمه سازهایش کوک نیستباید یاد گرفت با هر سازش رقصیدحتی با ناکوک ترین ناکوکشاصلا رنگ و رقص و ساز و کوکش را فراموش کنحواست باشد به این روزهایی که دیگر برنمی گرددبه فرصت هایی که مثل باد می آیند و می روند و همیشگی نیستندبه این سالها که به سرعت برق گذشتندبه جوانی که رفتمیانسالی که می رودحواست باشد به کوتاهی زندگیبه زمستانی که رفتبهاری که دارد تمام می شود کم کمریز ریزآرام آرامنم نمک...زندگی به همین آسانی می گذرد.ابرهای آسمان زندگی گاهی می بارد گاهی هم صاف است،بدون ابر بدون بارندگی...این نوشته را به گاندی نسبت میدهند! درست و غلطش با خودشان اما من فکر نمیکنم!پی نوشت اول: بین دلهای ما گاهی فاصله می افتد که این فاصله را گاه دیگران و شرایط می سازند و گاه خودمان. با درک نکردن. با غرور، با ترس، با خودخواهی! اما من این بار دوست دارم این فاصله را با عشق قرار دهم. وقتی به تو نزدیکم،, ...ادامه مطلب

  • آنکه زین عشق ثمر هیچ ندیده است منم

  • آنکه مرغ دلش از سینه پریده است منمآنکه می میرد و مهر تو ندیده است منمآنکه سرخوش ز وصال دگران است توئیوانکه زهر غم عشق تو چشیده است منمآنکه پا بر سر کویم ننهاده است توئیوانکه برکوی تو با سر بدویده است منمآنکه یک لحظه نگاهم ننموده است توئیآنکه تصویر تو بر دیده کشیده است منمآنکه با خاطر آسوده غنوده است توئیآنکه از دیده او خواب پریده است منمآنکه هر لحظه جوان گشته و شاداب توئیآنکه از جور تو هر لحظه خمیده است منمهمچو مرغ سحرم گفت*خراباتی* به فغانآنکه زین عشق ثمر هیچ ندیده است منممحمد کریم نقده دوزان *خراباتی* بخوانید, ...ادامه مطلب

  • به این سادگی ها نیست!

  • گاهی لازمه یه عمر بگذره تا قلق زندگی کردن دستت بیاد، بعد بیای از اول شروع کنی و زندگی رو با علم به دست اومده ات زندگی کنی! اما این یه عیب بزرگ داره، اونم اینه که ما فقط یه بار زنده ایم! چقدر از حرفا رو نگفتیم، چون احساس میکردیم گفتنش سخته، ناممکنه، پر از احتمالات مختلفه! چه کارهایی که باید انجام میدادیم اما ندادیم چون احساس میکردیم شکست میخوریم، نمی رسیم، نمی تونیم!من دارم کم کم از ترسام عبور میکنم. حرفایی رو زدم که می ترسیدم از گفتنشون. میترسیدم قضاوت بشم، شکست بخورم، بهم بخندن، دستم بندازن، یا شاید عیبه، زشته! اما.... بعد از گفتنشون، انگار یه کوه رو از روی دوشم برداشتن! راحت شدم. انگار یه بغض گلوگیری رو بعد از سالها قورت داده باشم و تماااااام...چی شد؟ دارم زدن، تیربارانم کردن، کشتنم؟ نه... هیچکدوم از چیزایی که فکر میکردم اتفاق بیفته، اتفاق نیفتاد! برعکس دریچه های جدیدی از زندگی به روم باز شد. احساس کردم بزرگ تر شدم، قوی تر شدم... بعدش با خودم گفتم: فقط همین؟! یعنی این همه اون چیزی بود که ازش میترسیدم؟!باور نمیکنی، زندگی ساده تر از اون چیزیه که فکر میکنی. اینقدر برای خودت با احتمالات نیومده، سختش نکن! بخوانید, ...ادامه مطلب

  • وقتی ازش استفاده نکنی، دیگه چه فرقی میکنه شکسته یا سالم؟!

  • وقتی کسی رو دوست داری که اونم دوستت داره، شبیه اینه که دو نفر یه کش رو از دو سر بکشن. حالا خدا نکنه یه طرف کم بیاره و اون کش رو رها کنه. طرف مقابل سیاه و کبود میشه اما همش فقط این نیست! چون یه بار سیاه و کبود شده، دیگه ترسیده. دیگه ریسک کشیدن اون کش رو به جونش نمیخره. سخت بها میده به احساسش و رها میکنه و میره. سرشو میندازه پایین و به کسی کاری نداره. چه بسا منتظره کسی بیاد و بهش پیله کنه و از انزوا درش بیاره. راستش وقتی طرف مقابلت هم مثل تو سفت و سخت داره کش رو میکشه، این بازی ارزش ادامه دادن رو داره. ولی وقتی شل گرفته و هر لحظه ممکنه از دستش دربره، میترسی و چون قبلا این بلا سرت اومده، تو هم شل میکنی تا مبادا دوباره سیاه و کبود بشی. راستشو بخوای هیچ چیزی مثل بار اول ارزش امتحان کردن رو نداره. مثلا یه آهنگ جدید یا یه فیلم یا یه تفریح! تو چند بار میتونی یه آهنگ جدید رو بشنوی؟ خیلی خیلی که عالی باشه و دوستش داشته باشی، بعد از ده بار شنیدن، دیگه ازش متنفر میشی. گاهی با خودت میگی ای کاش ذهن ما هم مثل همین مرورگر یه حافظه کش داشت که میرفتم و خالیش میکردم تا ذهنم مجددا موقع شنیدن این آهنگ یا دیدن این فیلم یا تجربه عشق، براش تازگی داشته باشه و لذت ببری! حتما شنیدی که بعضیا وقتی بهت پیشنهاد دیدن یه فیلم رو میدن، بهت میگن ای کاش این فیلم رو ندیده بودم تا الان با تو میدیدمش! بعضی چیزا فقط یه باره. آره منم یه بار خواستم خودمو برای کسی بازگو کنم. شوق داشتم از اینکه بگم کی هستم و چی دلم میخواد. دوست داشتم بشنوم که اونم خودشو بازگو میکنه. که بگه کیه و چی میخواد. دوست داشتم دست دلمو بسپرم به دستش و خیالم راحت باشه از اینکه امانتدار خوبیه! روز و شبم شد فهمیدنش. اما نشد. همونقدر که من, ...ادامه مطلب

  • تو که با منی همیشه، چه "تری" چه "لن ترانی"

  • هله پاسبان منزل تو چگونه پاسبانیکه ببرد رخت ما را همه دزد شب نهانیبزن آب سرد بر رو بجه و بکن علالاکه ز خوابناکی تو همه سود شد زیانیکه چراغ دزد باشد شب و خواب پاسبانانبه دمی چراغشان را ز چه رو نمی‌نشانیبگذار کاهلی را چو ستاره شب‌روی کنز زمینیان چه ترسی که سوار آسمانیدو سه عوعو سگانه نزند ره سوارانچه برد ز شیر شرزه سگ و گاو کاهدانیسگ خشم و گاو شهوت چه زنند پیش شیریکه به بیشه حقایق بدرد صف عیانینه دو قطره آب بودی که سفینه‌ای و نوحیبه میان موج طوفان چپ و راست می‌دوانیچو خدا بود پناهت چه خطر بود ز راهتبه فلک رسد کلاهت که سر همه سرانیچه نکو طریق باشد که خدا رفیق باشدسفر درشت گردد چو بهشت جاودانیتو مگو که ارمغانی چه برم پی نشانیکه بس است مهر و مه را رخ خویش ارمغانیتو اگر روی و گر نی بدود سعادت توهمه کار برگزارد به سکون و مهربانیچو غلام توست دولت کندت هزار خدمتکه ندارد از تو چاره و گرش ز در برانیتو بخسپ خوش که بختت ز برای تو نخسپدتو بگیر سنگ در کف که شود عقیق کانیبه فلک برآ چو عیسی ارنی بگو چو موسیکه خدا تو را نگوید که خموش لن ترانیخمش ای دل و چه چاره سر خم اگر بگیریدل خنب برشکافد چو بجوشد این معانیدو هزار بار هر دم تو بخوانی این غزل رااگر آن سوی حقایق سیران او بدانی#مولانادیوان شمسدر فضای مجازی بیت زیر رو به نام مولانا انتشار میدن در حالی که در هیچ کجای اشعارش یافت نشد! اَرِنی کسی بگوید که تو را ندیده باشدتو که با منی همیشه، چه "تَرَی" چه "لن ترانی" بخوانید, ...ادامه مطلب

  • روی دل از قبله‌ی مهر و وفا گردیده است

  • مهربانی از میان خلق دامن چیده استاز تکلف، آشنایی برطرف گردیده استوسعت از دست و دل مردم به منزل رفته استجامه‌ها پاکیزه و دل‌ها به خون غلطیده استرحم و انصاف و مروت از جهان برخاسته استروی دل از قبله‌ی مهر و وفا گردیده استپرده‌ی شرم و حیا، بال و پر عنقا شده استصبر از دلها چو کوه قاف دامن چیده استنیست غیر از دست خالی پرده‌پوشی سرو راخار چندین جامه‌ی رنگین ز گل پوشیده استگوهر و خرمهره در یک سلک جولان می‌کنندتار و پود انتظام از یکدیگر پاشیده استهر تهیدستی ز بی شرمی درین بازارگاهدر برابر ماه کنعان را دکانی چیده استتر نگردد از زر قلبی که در کارش کنندیوسف بی‌طالع ما گرگ باران‌دیده استدر دل ما آرزوی دولت بیدار نیستچشم ما بسیار ازین خواب پریشان دیده استبرزمین آن کس که دامان می‌کشید از روی نازعمرها شد زیر دامان زمین خوابیده استگر جهان زیر و زبر گردد، نمی‌جنبد ز جاهر که صائب پا به دامان رضا پیچیده است#صائب_تبریزی بخوانید, ...ادامه مطلب

  • تمام هستم از روی نیاز است

  • قسم بر حزن و غم اندوه و ماتمنخوردم آب خوش اندر حیاتمنمی دانم چرا اینگونه خستهبجانم افعی غم هاله بستهز دست چرخ گردون رنج بسیارکشیدم بی کس و بی یار و غمخوارهزاران تازیان از دست تقدیردو چندان خوردم از هر جرم و تقصیرنپیمودم ره و راهم دراز استتمام هستم از روی نیاز استغریب و بی کس و تنهای تنهابه اشکم می نویسم مثنوی هاندیدم همچو خود ویرانه ای رادل بشکسته و دیوانه ای راکجایم می بری ای یار ای یارکه کردی اینچنینم زار و بیمارتو می دانی که من مست و خرابمکه بیتو در تب و در پیچ و تابمکنون افتاده ام از دست و از پایسرا پا آتشم اینک به هر جایمرا اول مجازاتم نمودندسپس وادار بر جرمم نمودند«خراباتی» دلی پر درد داردچرا یا رب چنین خود را ستودند؟  #محمد_کریم_نقده_دوزانشعر ارسال شما بخوانید, ...ادامه مطلب

  • لیک کس را دید جان دستور نیست!

  • حتما تا حالا با آدم هایی مواجه شدید که بدون هیچ شناختی از دیگران و صرفا با دیدن دو سکانس از زندگی یه آدم، بالا و پایین زندگی اونو ترسیم میکنن، جرم و جنایت ها و گناه هاشونو میشورن و براشون حکم صادر میکنن. این مورد برای منم خیلی اتفاق افتاده. هر شخصی حتی با وجود اینکه خودش توی زندگی خودش حضور داشته و از ریز و درشت زندگیش خبر داره باز هم نمیتونه در مورد اتفاقات زندگیش به طور قطعی نظر بده و دلیل اتفاقات و حوادث زندگیش رو به یه سری از کارها و تصمیماتش حواله بده و مرتبط بدونه. چه به برسه به دیگرانی که اصلا نمیدونن اون شخص کیه، چه احساساتی داشته، چه کارایی کرده، چه نیتی توی دلش بوده و چیکار میخواسته بکنه!شما یه حرفی میزنی و میری ولی اون شخص تا ساعتها درگیر حرف تو و عوارض حرف توئه! شما همه چیزو با افکار و توهمات ذهنی خودت میسنجی و از واقعیت هر امری بی خبری. واقعیت فراتر از ذهنیات و خیالات من و توئه. واقعیت فراتر از استوری های واتساپی و اینستاگرامی یه شخصه. واقعیت فراتر و بعید تر از اون چیزیه که هر شخصی ناخوداگاه از خودش نشون میده یا سعی میکنه به صورت ارادی نشون بده. زندگی ها این روزا ویترینی شدن. یه چیز زیبایی ساختن که پشت ویترین بزارن و کلی هم برای سرپا نگهداشتن این دروغ به خودشون زحمت میدن تا دیگران در موردشون خوب فکر کنن! توی استوری و شبکه های اجتماعی همیشه شاد و خوش و خندان توی سفر و گردش و مهمونی ولی توی زندگی واقعی همیشه جنگ و دعوا. یه ساعت حوصله همدیگه رو ندارن ولی توی استوری قربون همدیگه میرن. روز زن، روز مرد، روز فلان و بهمان استوری میزران و بهم تبریک میگن ولی توی واقعیت همون یه تبریک خشک و خالی رو هم به هم نمیگن. لب از لب وا نمیکنن که بهم بگن چقدر دوستش دارن ولی توی اس, ...ادامه مطلب

  • حسرتی بود دلم، حیف که آغاز نشد

  • چهارشنبه, ۲۸ ارديبهشت ۱۴۰۱، ۰۱:۳۸ ب.ظ حصار آسمان حسرتی بود دلم، حیف که آغاز نشدماند بر شاخه ی ترسویی و پرواز نشدماند در کودکی شرم و هی بازی کردخواست هی قهر کند، بغض کند، ناز نشدمثل صندوقچه ای حرف دلم پنهان بوددر گوشی به همه گفتمش و راز نشدعشق، مثل همه یکبار سراغم آمدماند در حنجره، پرپر شد و آواز نشدعمری از درد، غزل گفتم و در چشم همهجز همین آدمک قافیه پرداز نشدمن همان پنجره ی رو به خیابان بودمکه شبی بسته شد و رو به کسی باز نشد#مهدی_فرجی بخوانید, ...ادامه مطلب

  • دلبرم ،شهره ی شهر است به بیدادگری

  • پنجشنبه, ۲۵ فروردين ۱۴۰۱، ۰۶:۲۶ ب.ظ حصار آسمان خواب‌ دیدم که زِ تو آمده بر دل خبریاشک را پس‌زده چشمم، به هوای نظریخواب‌ دیدم که برای غمِ‌دل چاره شدیآمدی تا نَرَود، جان به خیالِ دگریمن‌ و‌ احوالِ نه‌چندان‌خوش و‌ بی‌سامانممنتظر، تا برسد بر شبِ ماهم سحریخواب‌دیدم که به‌تو تکیه بداده‌ست غزلتو‌ ولی در پ, ...ادامه مطلب

  • به رغم آن که نبودی، همیشه پایِ تو ماندم

  • بگو چرا بنویسم به دفتری که ندارمهنوز هم غزل از حال بهتری که، ندارم غم آنچنان نفسم را گرفته‌است که اینکامید بسته‌ام اما، به ساغری که ندارم دلم هوای تو دارد ولی چگونه ببندمهزار نامه به پای کبوتری که، ندارم؟ به رغم آن که نبودی،, همیشه, پایِ تو ماندم,که سخت مؤمنم اما، به باوری که ندارم اگرچه بافتنی نیست راه ِتا تو رسیدنبه جز خیال، ولی کار ِدیگری که ندارم شبیه ابر بهاری، دلم عجیب گرفتهکجاست شانه ی امن ِبرادری که ندارم؟ #سجاد_رشیدی_پور, ...ادامه مطلب

  • نخستین سنگِ بنای معبد از فروترین سنگِ شالوده آن فراتر نیست

  • هر گاه روح تو بر باد سرگردان شود، آنگاه است که تنها و بی یاور، به دیگران آزار می رسانی و نیز به خویشتن!و از برای این آزار، تو را باید که دَرِ راستکاران را بکوبی و برای چندی پاسخی نشنوی.همچون دریاست خو, ...ادامه مطلب

  • سوگند به حق خودم که دوستت دارم

  • باری به عزّتت ای سید و مولای من، به راستی سوگند می خورم، اگر مرا در سخن گفتن آزاد بگذاری، در میان اهل دوزخ به پیشگاهت سخت ناله سر دهم همانند ناله آرزومندان و به درگاهت بانگ بردارم همچون بانگ آنان که خ, ...ادامه مطلب

  • بکن معامله‌ای وین دل شکسته بخر

  • به جان خواجه و حق قدیم و عهد درستکه مونس دم صبحم دعای دولت توست سرشک من که ز طوفان نوح دست بردز لوح سینه نیارست نقش مهر تو شست بکن معامله‌ای وین دل شکسته بخرکه با شکستگی ارزد به صد هزار درست زبان مور به آصف دراز گشت و رواستکه خواجه خاتم جم یاوه کرد و بازنجست دلا طمع مبر از لطف بی‌نهایت دوستچو لاف عشق زدی سر بباز چابک و چست به صدق کوش که خورشید زاید از نفستکه, ...ادامه مطلب

  • من چه گویم که غریب است دلم در وطنم

  • پیشِ سازِ تو من از سِحر سخن دم نزنمکه زبانی چو بیان تو ندارد سخنم ره مگردان و نگه دار همین پرده ی راستتا من از راز سپهرت گرهی باز کنم صبر کن ای دل غمدیده که چون پیر حزینعاقبت مژده ی نصرت رسد از پیرهنم چه غریبانه تو با یاد وطن می نالیمن چه گویم که غریب است دلم در وطنمشعر من با مدد ساز تو آوازی داشتکی بود باز که شوری به چمن در فکنمهمه مرغان هم آواز پراکنده شدن, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها